چشم ما به آسمان است
به گزارش تنها پیامک، چشم شان به آسمان است؛ عادت راننده های فرودگاه. حساب پروازها را دارند. این هواپیما که دارد می نشیند از دوبی می آید، آن یکی از نجف، بعدی استانبول است. بیشترین پروازها همین ها هستند.
به گزارش خبرنگاران، روزنامه ایران در ادامه نوشت: این را راننده ها می گویند. پروازهای ورودی یعنی مسافر. یک کورس به هر جای تهران که می گردد 100 هزار تومان. روزی 100 هزار تومان اگر مسافر باشد، باز بد نیست اما هم مسافر کم شده و هم درخواست برای تاکسی.
مرد با دستمال یزدی پشت گردنش را پاک می نماید. همزمان یک ملخ چاق و چله را که بی هوا از جایی فرود می آید روی شانه اش، می تکاند: پس راست است که ملخ ها به تهران حمله نموده اند. می گفتند ظهر ساوه بودند، الان رسیدند فرودگاه امام، لابد فردا می رسند وسط آریاشهر.
هوا گرم و سمج است. بیرون شهر باید بهتر باشد قاعدتاً اما اینجا هم گرما بیداد می نماید، حتی این ساعت دم غروب.
راننده ها با هم گپ می زنند. این روزها کارشان کساد است: کلی دارم قسط ماشین را می دهم اما کو مسافر؟ دیگر همه یاد گرفته اند سفر چند روزه که می روند، ماشین خودشان را بیاورند و بگذارند پارکینگ. می گویند هزینه پارکینگ صرفه اش بیشتر است. آنهایی هم که بعد از مدت ها برمی گردند از خارج، کس و کارشان می آیند دنبال شان. شما خودت مگر نیامده ای دنبال مسافر؟
می گویم خب فرق می نماید، آدم عزیزش را بعد از مدت ها می خواهد ببیند، بالطبع می رود فرودگاه استقبالش. بعد فکر می کنم این وسط کسی اصلاً فکرش سراغ راننده فرودگاه نمی رود که فکر قسط ماشینش است و کرایه خانه و مخارج دیگر.
چند وقتی تاکسی های اینترنتی کارمان را کساد کردند، حالا جلوی ورود آنها را گرفته اند اما مسافر نیست. شما خودت فکرش را بکن با این اوضاع دیگر کسی خیلی مسافرت خارجی نمی رود. الان فصل سفر آغاز شده اما خبری نیست. چند روز پیش مسافری سوار کردم که از استانبول آمده بود. گفت قیمت تور نفری 10 میلیون تومان بوده. استانبول مگر این قیمت ها بود؟! همین خانم می گفت 2 سال پیش با 2 میلیون و 800 هزار تومان رفتیم تور کامل جزایر ترکیه. خب معلوم است کسی دیگر نمی رود سفر با این قیمت ها، اگر هم بروند تعدادشان کم شده. ما می بینیم که مسافرها دیگر خرید چندانی هم نمی نمایند اگر سفر هم می روند. دست شان خالی است، فقط همان چمدانی را که برده اند، برمی گردانند. قبلاً دست مسافرها پر بود. آن قدر نایلون خرید و ساک می دیدی دست شان که خیلی وقت ها توی یک صندوق جا نمی شد، باید دوتا ماشین می گرفتند. الان می بینی دو تا خانواده با هم ماشین می گیرند که کرایه شان نصف گردد. سفرهای زیارتی را هنوز مردم می روند. از کشورهای عربی بخصوص عراق هم مسافر می آید. حالا که قیمت ها برایشان مفت درمی آید. یکی شان می گفت الان هر جا می رویم خرید، انگار حراج 50 درصد است برایمان. همه چیز نصف قیمت تمام می گردد.
یکی از پروازهای ورودی تعدادی مسافر روانه بیرون می نماید. بیشتر مسافرها عرب هستند، این را می گردد از پوشش و زبان شان فهمید. خانواده های پرجمعیتی هستند که به گفته راننده ها برای زیارت می آیند. اول می روند قم و بعد مشهد. برخی هایشان چند روز تهران می مانند و گشت و گذار می نمایند و برخی مستقیم می روند فرودگاه مهرآباد برای پرواز مشهد. خانواده ها معمولاً ون کرایه می نمایند چون همان طور که گفتیم پرجمعیت هستند. یک ون را با 110 هزار تومان می گردد کرایه کرد تا آنها را به هتل مورد نظرشان برساند؛ چیزی کمتر از 10 دلار.
به هر که خارج از کشور بگویی این جهت را با کرایه 10 دلار می روی، خنده اش می گیرد. همین جا مردم خودمان شکایت دارند از کرایه ها. حالا کاری ندارم به آن وقتی که برف آمده بود و تاکسی نبود و می گفتند تاکسی اینترنتی تا یک میلیون تومان کرایه تهران تا فرودگاه امام (ره) زده اما در حالت کلی این کرایه به نسبت بالا رفتن قیمت همه چیز، آن قدرها نیست. قبلاً من 70 هزار تومان می گرفتم و با آن یک کیلو و نیم گوشت می توانستم بخرم اما الان 100 هزار تومان به جایی نمی رسد.
این را یکی از راننده ها می گوید که مثل خیلی های دیگر در انتظار مسافر است و به گفته خودش از صبح تا حالا دشت ننموده. او ادامه می دهد: رفیقی دارم که سال هاست مهاجرت نموده به یکی از کشورهای اروپایی و همین شغل را هم دارد اما همه چیزش مرتب و به قاعده است. وقت تعطیل و استراحتش معین است و با درآمدش هم می تواند یک زندگی معمولی داشته باشد. به قول خودش تعطیلات آخر هفته اش را خارج شهر می رود و خستگی درمی نماید برای یک هفته کار پیش رو. اینجا اما راننده ها نه تعطیلی دارند و نه وقت فراغت. یعنی اگر بخواهی تعطیل کنی، می دانی باید از مسافر بمانی. آدم دائم دارد در ذهنش حساب کتاب می نماید. کار راننده جماعت تعطیلی بردار نیست. یک مسافر داشتم که کانادا زندگی می نماید، می گفت آنجا این طوری است که هر قشر از مردم بالاخره می تواند مایحتاجش را بخرد. مثلاً کالای خوراکی که روز اول گران است، اگر یک روز بگذرد قیمتش پایین می آید و هر چه بیشتر در مغازه بماند، قیمت کمتر هم می گردد. آن طوری کسی که نمی تواند مثلاً گوشت فلان قیمتی را بخرد هم توانش می رسد بعد از یکی دو روز آن را بخرد یا آن قدر حراجی ها زیاد است که بالاخره هر جنسی را می توانید به قیمت مناسب پیدا کنید. می گفت من هر بار که می آیم برای فامیلم کلی سوغاتی از همین حراجی ها می خرم که قیمتش خیلی خوب است. البته الان ترجیح می دهم اگر وقت داشته باشم از همین جا خرید کنم چون دیگر واقعاً مفت درمی آید. دیگر این شده وضعیت مان. ما راننده ها به خاطر کارمان زیاد با مردم حرف می زنیم. همه هم که خب به هر حال از خارج برمی گردند، حالا یا برای سفر رفته اند یا دارند می آیند به خانواده شان سر بزنند. آنها که تعریف می نمایند، انگار خودمان رفته ایم. یک بار داشتم برای یکی از مسافرها از شرایط زندگی در آلمان می گفتم، گفت شما آنجا زندگی نموده ای؟ خندیدم و گفتم نه، ولی زیاد درباره اش شنیده ام. یعنی یک جوری اطلاعات توی ذهن آدم می ماند که به قول معروف، ملکه ذهن می گردد. این روزها البته بیشتر حرف دلار و ارز و تبدیل به ریال و مقایسه قیمت هاست. با آنهایی هم که از آمریکا می آیند، حرف از ترامپ است که می خواهد چه کار کند و آیا مردم خودش از او رضایت دارند یا نه؟ از همین حرف ها فهمیده ام که مردم آمریکا انگار خودشان از ترامپ راضی هستند. یکی از مسافرها می گفت حالا خیال نکنید مردم آمریکا همه شان روشنفکر و تحصیلنموده اند، خیلی ها می گویند ترامپ پولدار است و برای ما هم می تواند کاری بکند.
صحبت با راننده های فرودگاه امام به بحث سیاسی و ترامپ و اینها که می رسد، با خودم فکر می کنم شاید راست است که توی ماشین مسافرکش ها می گردد دو واحد جامعه شناسی پاس کرد، این را از یکی شنیده ام که خاطرم نیست چه کسی بود اما حرفش گوشه ذهنم مانده.
ساعتی گذشته و ملخ ها تعدادشان بیشتر شده؛ حالا هر از گاهی یکی شان با شدت خودش را به آدم می کوباند و شانس بیاوری که یکراست روی سر یا صورتت فرود نیامده باشد. یک هواپیما دارد می نشیند. چشم مردها به آسمان خیره می گردد؛ این عادت راننده های فرودگاه است.
منبع: خبرگزاری ایسنا