علمداری که با عشق بر عَلَم، قلم می زند
به گزارش تنها پیامک، خبرنگاران/خراسان رضوی مهارت ساخت علم نیشابوری در فهرست میراث معنوی کشور به ثبت رسید، ساخت علم توسط خاندان علمدار در نیشابور از دیرباز انجام می شده، در این میان، به ملاقات خانواده علمدار رفتیم و از نزدیک با کار آن ها که به گفته رئیس اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری نیشابور، بیش از 300 سال قدمت دارد، آشنا شدیم.
به گزارش ایسنا، آیین و باورهای هر منطقه، تاریخی را برای آیندگان می سازد، بسیاری از ما دسته جاتِ عزاداری ایام محرم را دیده ایم و از کودکی با تعدادی از علامت ها که در این ایام توسط دسته ها حمل می شده آشنایی داریم، علم یکی از آن مواردی است که برافراشته، توسط افرادی در میان دسته ها حرکت می نماید، بعد از آشنایی و گفت وگو با خانواده علمدار متوجه شدم که ساختن آن بسیار سخت است و مراحل متعددی دارد.
قرار ما با خانواده علمدار عصر روز شنبه بود، هنگام ورود به حیاط خانه با یک علم که دور آن چندین پارچه پیچیده شده بود، روبرو شدم، داخل خانه و در اتاق پذیرایی هم علمی تازه رنگ شده، به صورت خوابیده روی جایگاه ها گذاشته شده بود، بوی رنگ هنوز در فضای اتاق حس می شد، به دیوارهای خانه پارچه های سبز و سیاه و همچنین تابلوهای منقش که یادآور طرح های همان علم است، چسبانده شده بود.
هادی علمدار پسر سید محمد است، در گفت وگو با خبرنگار ایسنا می گوید: خاندان ما سال هاست که این کار را انجام می دهند، حالا دیگر پدرم به خاطر کهولت سن کمتر می تواند این کار را انجام دهد، اما همه اعضای خانواده ما با این کار آشنایی دارند، گرچه هنوز نمی توانند کار سیاه قلم انجام دهند و این کار به عهده خود من است، اما در رنگ آمیزی آن همه یاری می نمایند.
وی درخصوص اندازه و سایز علم هایی که در این ایام سفارش داده می گردد، نیز عنوان می نماید: بزرگترین علمی که ساخته ایم چهار متر و نیم است، بعد سه و نیم متری و سه متری و دو و نیم متری و البته سایز یک متر و هشتاد سانت نیز ساخته می گردد که این سایز را بیشتر برای خانه ها یا کنار منبر می برند.
پدر هادی که حالا بیش از 80 سال سن دارد، عصا در دست، گاهی به علم خیره می گردد و درباره کار و مهارت علم سازی صحبت می نماید، او از خاطراتش می گوید و همچنین از تغییراتی که در ساخت علم به مرور زمان رخ داده است.
از رنگ هایی که به سختی به دست می آمده و حالا چه آسان در هر مغازه ای پیدا می گردد، از پدربزرگش و کاری که با عشق دنبال نموده است، دختر سید محمد نیز خاطرات جالبی را از عشق و علاقه شدید پدرش به کار علم سازی، حال خوب پدرش هنگام ساخت علم و همراهی مادرش تعریف کرد.
سیدمحمد علمدار به مراحل ساخت علم اشاره می نماید و درباره رنگ آمیزی آن که در مراحل انتهای کار است، می گوید: در دوره ما یک سری رنگ ها به راحتی در دسترس نبود، به عنوان مثال، رنگ طلایی را از زرنیخ که در عطاری ها هم هست، به دست می آوردیم، از همین زرنیخ، زرد قناری به دست می آید. زمان ما روغن جلا در دسترس نبوده اما افرادی بودند که ساختن آن را یاد داشتند، همسایه پدربزرگم این مهارت را یاد داشت اما به پدربزرگ من یاد نداد، بعد پدربزرگم برای این که روغن جلا درست کند به مطبخ می رود و مراحلش را انجام می دهد ولی چون یاد نداشته، در حال درست کردن این ماده مطبخ را به آتش کشیده بود، برای به دست آوردن رنگ لاجورد نیز با دو سنگ، پودر لاجورد را آسیاب می کردند، یک استکان از آن برای چهار علم کافی بود، رنگ سبز را از زنگار مس (اکسید مس) درست می کردیم. هر علمی که می آید و رنگ زردش از همان زرنیخ است، می توان از روی آن تشخیص داد که این علم از زمان جنگ جهانی اول است.
سید محمد ادامه می دهد: زمانی که حدود 12 سال داشتم، در دوره پهلوی دستور می دهند که تمام علم های شهر که در تکیه ها و... است را جمع نمایند و در مسجد جامع نیشابور در یکی از شبستان ها بگذارند من از پشت شیشه نگاه می کردم که 30 علم روی هم گذاشته اند اگر کسی روضه داشت تنها به رفقا گفته می شد و یک نفر، یک نفر و به صورت مخفیانه به آن روضه و عزاداری می رفتند.
او می گوید: پدر و عموهایم کارگر بودند و ما را هم به سرکار نقاشی بردند و دیگر مدرسه نرفتم، همان جا که به سر کار می رفتیم یک علم از یک روستا برای تعمیر آوردند، من در بحر همین علمِ تعمیری رفتم، چوبی که روی آن کرباس و نقاشی کشیده شده بود، بعد پدرم به من گفت که ما نقاش ساختمانی نبوده ایم بلکه علم ساز بوده ایم و این علم را آورده اند که تعمیرش کنیم، کم کم تعداد علم ها بیشتر می شد و تصمیم گرفتیم سالانه پنج علم نو بسازیم، مرحوم پدرم نجار می آورد و آن ها برای ایام محرم این کار را انجام می دادند.
سید محمد علمدار، چند کاغذ منقوش که با سوزن روی آن طرح انداخته شده را نشان می دهد و مراحل ساخت علم را برمی شمارد و عنوان می نماید: سیاه قلم هر علم مثل امضای فرد روی آن است، در مرحله سیاه قلم هر کس قلم خاص خودش را دارد و سیاه قلم هر هنرمند مخصوص به خودش است.
سیدمحمد از خاطرات پدربزرگش تعریف می نماید و می گوید: پدربزرگم دنبال کار علم سازی را می گیرد و می فهمد استادی در نیشابور به نام استاد ملامحمد نقاشِ علم ساز هست، چند بار به کارگاهش می رود اما ملامحمدِ استاد به شاگردانش می گوید این آقاسیدعلی را راه ندهید و زمان می گذرد اما پدربزرگم دست بردار نیست، ملا محمد دو دختر بیشتر نداشت و بعدها نابینا شد، پدربزرگ من یک سال و نیم از آن مرد پرستاری می نماید، ملامحمدِ استاد به سیدعلی پدربزرگ من می گوید من درباره تو اشتباه کردم صندوق ها، نقشه ها و همچنین وسایل علم سازی خود را به پدربزرگم می دهد و فوت و فن کار را به او آموزش می دهد.
سیدهادی در ادامه حرف های پدرش عنوان می نماید: علم بیشتر در همین منطقه خراسان است، ما هر محرم 50 علم آماده می کنیم و بین 20 تا 30 و گاهی 40 عدد تا اربعین می برند، البته شهرهای دیگر هم سفارش می دهند و هرکس از مسافران که از کارگاه عبور می نماید و این علم ها را می بیند، بسیار برایش جالب است.
خواهر هادی فیلمی را از برادرش در هنگام انجام سیاه قلم نشان داده و شرح می دهد: کار سیاه قلمِ علم سخت است، از وقتی پدرم کمی کسالت پیدا کرد برادرم تصمیم گرفت این کار را انجام دهد، حالا چند سالی است که این کار را یاد گرفته و اگر به دست هایش در فیلم نگاه کنید می بینید که چگونه مسلط، روی علم این کار را انجام می دهد.
صحبت های من با خانواده علمدار به انتها می رسد، سید محمد از جای خود بلند می گردد و با عصایش به سمت علم می رود، یک جمله عربی را که روی آن نوشته شده، دو بار می خواند و بعد می گوید: منظور فارسی جمله این است که هرکس در عزای حسین گریه کند یا خود را شبیه به گریه نمایندگان قرار دهد بهشت بر او واجب می گردد بعد به بندهای بالاتر علم اشاره می نماید و با صدای لرزانش بندی از شعر محتشم کاشانی را می خواند: برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند / اول صلا به سلسله انبیا زدند...
انتهای پیغام
منبع: خبرگزاری ایسنا