10 تفاوت میان معروفیت هنرمندان قبل از اینترنت و اینفلوئنسرهای امروز
به گزارش تنها پیامک، زمانی معروفیت، چیزی نادر و دست نیافتنی بود. در میانهٔ قرن بیستم، چهره هایی مانند مرلین مونرو (Marilyn Monroe)، پابلو پیکاسو (Pablo Picasso) یا ادیت پیاف (Édith Piaf) از نگاه میلیون ها نفر نماد استعداد و راز بودند. آن ها نه هر روز، بلکه گاه به گاه دیده می شدند. هر تصویر چاپ شده، هر مصاحبه و هر جمله شان نوعی واقعه به حساب می آمد. معروفیت، نه نتیجهٔ الگوریتم، بلکه حاصل استعداد، استقامت و تأیید جامعهٔ فرهنگی بود.
اما در دنیا امروز، اینفلوئنسرها در چند ساعت می توانند به دنیای خود را بنمایانند. معروفیت دیگر به ندرت محصول استعداد خلاق است، بلکه بیشتر نتیجهٔ تعامل هوشمند با پلتفرم هاست. فرمول نامرئی ای از تکرار، احساس و الگوریتم است که چهره ای را در صفحهٔ میلیون ها کاربر ظاهر می نماید. دنیای دیجیتال مفهوم مشهور بودن را از معنا تهی ننموده، بلکه شکل آن را بازنویسی نموده است.
به عبارت دیگر انتقال از معروفیتی مبتنی بر ندرت، به معروفیتی بر پایهٔ تداوم اجرا شده است. هنرمند قدیم دیده می شد چون در خلوت کار می کرد. اینفلوئنسر امروز باید هر روز دیده گردد تا فراموش نگردد. در این تغییر، نه فقط فناوری که ماهیت روانی جامعهٔ مخاطب دگرگون شده است. در ادامه، این تفاوت ها را در ده زاویهٔ تاریخی و فرهنگی آنالیز می کنیم.
1. ندرت در برابر تکرار: اقتصاد توجه پیش از دیجیتال
در دوران پیش از اینترنت، دسترسی به هنرمندان محدود بود. فیلم ها، کنسرت ها و نمایشگاه ها به صورت فیزیکی برگزار می شدند و هر ملاقات با چهرهٔ مشهور تجربه ای کمیاب بود. همین ندرت (scarcity) راز ماندگاری آنان را می ساخت. مخاطب باید برای تماشای یک فیلم از آدری هپبورن (Audrey Hepburn) یا شنیدن صدای لوچیانو پاواروتی (Luciano Pavarotti) صبر می کرد. معروفیت مانند گوهر کمیاب بود.
در دنیای امروز، تکرار (repetition) جای ندرت را گرفته است. اینفلوئنسر باید پیوسته فراوری کند تا دیده گردد. چرخهٔ توجه در شبکه های اجتماعی کوتاه است و معروفیت در آن معنا نمی یابد مگر با حضور مداوم. جایی که ندرت زمانی نشان اعتبار بود، اکنون غیبت، نشانهٔ افول است. اینفلوئنسر نه به علت استعداد، بلکه به علت استمرار در دیدرس ماندن معروفیت دارد.
این تغییر، از اقتصاد مبتنی بر کیفیت به اقتصاد توجه (attention economy) انجامیده است. در گذشته، فاصله میان آثار به ارزش آن ها می اضافه کرد. امروز فاصله، فراموشی می آورد. هنرمند قدیم می درخشید چون نمی توانست هر روز بدرخشد، اینفلوئنسر باید هر روز بدرخشد چون نمی تواند بگذارد کسی دیگر جای او را بگیرد.
2. فاصلهٔ اسطوره ای در برابر صمیمیت ساختگی
معروفیت هنرمندان پیش از اینترنت بر پایهٔ فاصله بود. آنان در قلعه ای از شکوه و ناشناختگی زندگی می کردند. رسانه ها، تصویرشان را کنترل می کردند و هر افشاگری اندک، بوی راز داشت. این فاصله، نوعی جلال می آفرید که مردم را مشتاق تر می کرد. وقتی آلفرد هیچکاک یا گرتا گاربو (Greta Garbo) سخنی می گفتند، هر کلمه اش بازتابی از اسطوره بود.
اینفلوئنسر امروز، برعکس، بر پایهٔ صمیمیت مصنوعی (synthetic intimacy) می زید. او باید قابل دسترس باشد، زندگی اش را باز کند و هر جزئی از روزمرگی خود را نمایش دهد. فاصله ای وجود ندارد، اما این نزدیکی، واقعی نیست. مخاطب تصور می نماید او را می شناسد، در حالی که فقط نسخه ای ویرایش شده از زندگی او را می بیند.
نتیجهٔ این تغییر، وارونگی مفهوم معروفیت است. هنرمند قدیم، به علت نادیده بودن، بزرگ می شد. اینفلوئنسر امروز به علت دیده شدن بیش ازحد، کوچک می گردد. راز، همان چیزی بود که معروفیت را ماندگار می کرد و اکنون، غیبت راز، معروفیت را زودگذر نموده است.
3. رسانه های دروازه بان در برابر الگوریتم های بی دروازه
پیش از ظهور اینترنت، مسیر معروفیت از کانال های محدود عبور می کرد. ناشران، گالری داران، منتقدان و مدیران استودیو دروازه بانان فرهنگی (cultural gatekeepers) بودند. آن ها تصمیم می گرفتند چه کسی دیده گردد. همین ساختار، گرچه ناعادلانه بود، اما نوعی غربال گری کیفی ایجاد می کرد. هر چهرهٔ مشهور باید از فیلتر حرفه ای عبور می کرد.
در عصر اینفلوئنسرها، این دروازه ها حذف شده اند و جای آن ها را الگوریتم ها (algorithms) گرفته اند. هیچ تحریریه ای وجود ندارد که محتوا را آنالیز کند، بلکه کُدها و شاخص های تعامل تصمیم می گیرند چه کسی دیده گردد. این آزادی ظاهری، جنبه ای دوگانه دارد: دمکراسی در دیده شدن و هرج ومرج در معیارها.
هنرمند قدیم اگر شکست می خورد، به علت ضعف هنری بود. اینفلوئنسر ممکن است با محتوایی بی ارزش اما الگوریتم پسند پیروز گردد. معروفیت از دست داوران انسانی خارج و به دست ماشین ها افتاده است. در نتیجه، پیروزیت دیگر لزوماً نشانهٔ استعداد نیست، بلکه نشانهٔ هم خوانی با منطق پلتفرم است.
4. اصالت در برابر برند شخصی
هنرمندان گذشته معمولاً نمی خواستند خود را بفروشند. آنان اثرشان را در مرکز می گذاشتند، نه شخصیتشان را. مثلاً نقاشی چون فریدا کالو (Frida Kahlo) یا نویسنده ای چون جیمز جویس (James Joyce) دنیا شخصی خود را از خلال اثر بیان می کردند. اصالت (authenticity) معنای درونی و هنری داشت، نه بازاری.
در دنیا اینفلوئنسرها، اصالت به برند شخصی (personal brand) تبدیل شده است. هر حرکت، لباس یا جمله، بخشی از یک هویت بازاری است. آن ها خود را چون محصولی بسته بندی می نمایند تا با مخاطب تعامل داشته باشند. در گذشته، هنرمند گاه منزوی بود و همین انزوا به آثارش عمق می داد. امروز انزوا مرگ رسانه ای است.
شاید بتوان گفت که هنرمند پیش از اینترنت، اثر می ساخت تا باقی بماند، اما اینفلوئنسر اثر لحظه ای می سازد تا باقی بماند. یکی در پی معنا، دیگری در پی ماندن در جریان است. در نهایت، هر دو به شکلی متفاوت برای جاودانگی می جنگند: یکی با هنر، دیگری با حضور.
5. ماندگاری در برابر مصرفی بودن معروفیت
معروفیت در دوران پیش از اینترنت نوعی ماندگاری (durability) داشت. نام یک هنرمند ممکن بود دهه ها در حافظهٔ جمعی بماند. معروفیت مرلین مونرو یا چارلی چاپلین هنوز زنده است چون رسانه های محدود، آن را مانند اثر هنری حفظ می کردند. فرایند انتشار کند بود اما عمر فرهنگی هر اثر طولانی تر می شد.
در مقابل، معروفیت در عصر شبکه های اجتماعی تابع سرعت و مصرف است. الگوریتم ها محتوا را در چرخه ای از تازه خوری (content churn) می چرخانند. اینفلوئنسر امروز ممکن است در یک هفته میلیون ها بازدید بگیرد و در هفتهٔ بعد فراموش گردد. سرعت، جای عمق را گرفته است و هر محتوای نو، محتوای دیروز را می بلعد.
در گذشته، ستاره ها از حافظهٔ مردم جاودانه می شدند. امروز اینفلوئنسرها در حافظهٔ مرورگر جا می مانند. ماندگاری دیگر به استعداد یا زیبایی ربط ندارد، بلکه به توانایی بقا در چرخهٔ انتشار وابسته است. در دنیای که زمان دیده شدن با ثانیه سنجیده می گردد، دوام، خود معجزه ای کمیاب است.
6. میانجی گری رسانه ای در برابر خودانتشاری
هنرمندان پیش از اینترنت برای دیده شدن احتیاج به واسطه داشتند: ناشر، روزنامه، رادیو یا استودیو. معروفیتشان به رابطه با نهادهای فرهنگی وابسته بود. این نظام میانجی گری (mediation) نوعی نظم نمادین به معروفیت می داد. کسی باید انتخاب می کرد چه صدایی ارزش شنیدن دارد.
اینفلوئنسرها اما در عصر خودانتشاری (self-publishing) زندگی می نمایند. هر تلفن همراه، استودیو شخصی است. هیچ سردبیری اجازه یا منع نمی دهد. این آزادی، از یک سو خلاقیت را توسعه داده، و از سوی دیگر حجم بی انتهای از محتوای بی کیفیت ایجاد نموده است.
تفاوت اصلی در این است که هنرمند برای اثرش می جنگید تا از میان دروازه ها عبور کند، اما اینفلوئنسر برای دیده شدن میان انبوه محتوا می جنگد. یکی درگیر فیلتر بود، دیگری درگیر انبوهی است که فیلتر ندارد. نتیجهٔ هر دو جنگ، معروفیت است اما با دو جنس متفاوت از ارزش: تأیید حرفه ای در گذشته، و تأیید جمعی در حال.
7. تمرکز بر اثر در برابر تمرکز بر خود
در قرن بیستم، هنرمند خود را پشت اثر پنهان می کرد. نقاش دربارهٔ تابلو حرف می زد، بازیگر دربارهٔ فیلم، و نویسنده دربارهٔ کتاب. مخاطب اثر را می خرید نه شخصیت را. شخصیت، در رجحانن حالت، افسانه ای فرعی بود.
در عصر اینفلوئنسرها، مرکزیت از اثر به خود (self) منتقل شده است. محتوا صرفاً ابزار نمایش شخصیت است. هدف از پست ها نه انتقال معنا بلکه حفظ ارتباط با مخاطب است. این تمرکز افراطی بر خود، پدیده ای موسوم به اقتصاد خود (self economy) را شکل داده است.
تفاوت بنیادین این دو دوران در نوع سرمایهٔ فرهنگی است. هنرمند قدیم با اثر ماندگار می شد، اینفلوئنسر با شخصیت قابل تکرار. هرچه فردی تر باشی، دیده تر می شوی، حتی اگر چیزی برای گفتن نداشته باشی. این همان پارادوکس معروفیت معاصر است: محتوای شخصی ترین، عمومی ترین می گردد.
8. قضاوت منتقدان در برابر قضاوت جمعی
در گذشته، منتقدان فرهنگی (critics) نقش معین نماینده ای در ساخت یا تخریب معروفیت داشتند. نوشتهٔ یک منتقد در مجله یا روزنامه می توانست مسیر یک هنرمند را عوض کند. این نظام داوری، هرچند گاهی نخبه گرایانه بود، اما به هنر اعتبار می داد. ارزش بر مبنای تحلیل و معیار شکل می گرفت.
امروز قضاوت به جمع واگذار شده است. لایک، بازنشر و بازدید، جای نقد را گرفته اند. اینفلوئنسرها نه به منتقد بلکه به الگوریتم پاسخ می دهند. ارزش محتوا نه بر پایهٔ عمق که بر پایهٔ تعامل (engagement) سنجیده می گردد. در چنین محیطی، کیفیت گاه قربانی کمیت می گردد.
این تغییر، یکی از بنیادی ترین تحولات فرهنگی قرن ماست: انتقال اقتدار از نخبگان به توده. اگر هنرمند قدیم باید تحسین می شد تا دوام بیاورد، اینفلوئنسر باید سرگرم کند تا بماند. هنر دیگر ضرورت ندارد زیبا یا اندیشمندانه باشد، کافی است در لحظه توجه جلب کند.
9. ناشناختگی خصوصی در برابر افشای دائم
معروفیت هنرمندان گذشته با راز و ناشناختگی همراه بود. زندگی شخصی آنان در پرده بود و گاهی فقط پس از مرگشان آشکار می شد. این فاصلهٔ خصوصی (private distance) به چهره شان هیبت می داد. مردم میان هنرمند و اثر، مرزی روشن می دیدند.
اینفلوئنسر امروزی اما از راز تغذیه نمی نماید، از افشا زندگی می نماید. او باید هر لحظه در معرض باشد، باید بگوید، نشان دهد و واکنش بگیرد. این آشکارسازی بی وقفه، نوعی خستگی جمعی ایجاد نموده است. مخاطب احساس نزدیکی می نماید اما درواقع در دام نمایشی بی انتها است.
در دوران پیش از اینترنت، معروفیت محصول سکوت بود، در عصر شبکه ها، محصول صداست. آن موقع پنهان کاری افتخار بود، امروز شفافیت ظاهری. اما شاید هر دو دروغی شیرین اند: هنرمند قدیم هم نقاب می زد، فقط جنس نقابش از راز بود، نه از فیلتر.
10. جاودانگی فرهنگی در برابر ناپایداری لحظه ای
هنرمند پیش از اینترنت، در زمان کار می کرد اما برای تاریخ. او می خواست اثرش از او پیشی بگیرد و نسل های آینده را لمس کند. میراث فرهنگی (cultural legacy) هدف بود. حتی اگر فقیر می مرد، نامش در کتاب ها می ماند.
اینفلوئنسر امروزی در زمان حال زندگی می نماید. هدفش نه ماندگاری بلکه ترند شدن است. جاودانگی جای خود را به حضور فوری (instant presence) داده است. در چنین نظامی، حتی پیروز ترین چهره ها نیز در چرخهٔ فراموشی گرفتار می شوند.
با این حال، این تغییر را نمی توان صرفاً انحطاط دانست. شاید عصر نو نوع دیگری از جاودانگی را می سازد: جاودانگی در داده ها. تصاویر، پست ها و ویدیوها تا ابد در آرشیوهای دیجیتال باقی می مانند، حتی اگر خودِ انسان فراموش گردد. تاریخ، دیگر نه در کتابخانه بلکه در سرور نوشته می گردد.
خلاصه نهایی
معروفیت در عصر پیش از اینترنت، آیینی آرام و دیرپا بود که در آن استعداد، زمان و فاصله سه رکن اصلی بودند. هنرمند با اثرش شناخته می شد نه با چهره اش و راز، بخش مهمی از جذابیت او بود. اما در عصر اینفلوئنسرها، معروفیت از خلوت به هیاهو مهاجرت نموده است. دیگر ندرت ارزش ندارد، بلکه تکرار و حضور مداوم عامل بقاست.
هنرمندان قدیم به واسطهٔ منتقدان و نهادهای فرهنگی تأیید می شدند، اینفلوئنسرها به واسطهٔ جمع و الگوریتم. هنر، جای خود را به تعامل داده و مرز میان زندگی واقعی و محتوای نمایشی از میان رفته است. اگر در گذشته معروفیت بر عمق پایدار بود، امروز بر سرعت بنا شده است. با این حال هر دو گونه، بازتاب یک احتیاج انسانی اند: دیده شدن و جاودانه ماندن. فقط شکل آن تغییر نموده، نه میل درونی انسان به معنا و حضور.
❓ سؤالات رایج (FAQ)
1. چرا معروفیت هنرمندان قدیم ماندگارتر بود؟
زیرا مبتنی بر استعداد، ندرت و حمایت نهادهای فرهنگی بود و نه بر تکرار روزمره و الگوریتم های کوتاه عمر.
2. آیا اینفلوئنسرها می توانند به اندازهٔ هنرمندان کلاسیک ماندگار شوند؟
به ندرت. ماندگاری در دنیای دیجیتال بیشتر به آرشیو وابسته است تا به اثر فرهنگی ماندگار.
3. نقش الگوریتم در معروفیت امروزی چیست؟
الگوریتم معین می نماید چه کسی دیده گردد. معروفیت امروزی نه حاصل انتخاب منتقد، بلکه نتیجهٔ محاسبه و تعامل است.
4. آیا حذف دروازه بان های فرهنگی مثبت بوده است؟
از نظر آزادی بیان بله، اما از نظر کیفیت آثار خیر. فقدان داوری حرفه ای گاهی به افت سطح فرهنگی انجامیده است.
5. چرا مردم به صمیمیت ظاهری اینفلوئنسرها جذب می شوند؟
زیرا در دنیایی پر از فاصلهٔ واقعی، احساس نزدیکی-even اگر ساختگی باشد-احتیاج روانی مخاطب را برآورده می نماید.
6. آیندهٔ معروفیت به کدام سو می رود؟
احتمالاً ترکیبی از هر دو دوران خواهد بود: چهره هایی با حضور دائم دیجیتال اما با بازگشت به مفهوم اصالت و معنا.
For international readers:
You are reading 1pezeshk.com, founded and written by Dr. Alireza Majidi - the oldest still-active Persian weblog - mainly written in Persian but sometimes visible in English search results by coincidence.
The title of this post is 10 Differences Between Artists Fame Before the Internet and Modern Influencers. It explores how fame shifted from rarity and artistic depth to constant visibility and algorithmic engagement, comparing cultural meaning in both eras.
You can use your preferred automatic translator or your browsers built-in translation feature to read this article in English.